اخلاق و فرا اخلاق
اخلاق و فرا اخلاق
حکمت:به دو صورت عملی و نظری است.
نظری به سه صورت است:ریاضی و الهی و طبیعی
عملی نیز به سه صورت است:فردی و خانوادگی و اجتماعی
عملی باید ها و نباید ها است و فقط مربوط به انسان می شود.
اخلاق عبارت است از نظام دادن به غرایز به وسیله ورزش دادن و تقویت قوای روحی.
انسان سه قوه دارد:
1.قوه ی عاقله
2.قوه ی شهویه (قوه ی جذب)که کارش جلب منافع شخص است.مثل شهوت مال و شهوت شکم و شهوت جنسی.
3.قوه ی غضب(قوه ی دفع)که کارش دفع مضرات از شخص است.
بنابراین:
اخلاق :یعنی تقویت عقل و اراده و فکر و تمرکز فکر برای غلبه بر شهوت و غضب و برای غلبه بر طبیعت و عادت.
نسبت اخلاق با روان شناسی
اخلاق از شعب حکمت عملی، ولی روان شناسی حکمت نظری است.
مبانی فلسفی و کلامی اخلاق:انسان شناسی و خداشناسی و جهان شناسی
انسان شناسی:پیامبر اکرم(ص) فرمدند:"خداوند متعال فرشتگان را آفرید و تنها عقل را در نهاد آنها نهاد و حیوان را بیافرید و تنها شهوت را در سرشت آنها تعبیه کرد و انسان را بساخت و در وجود او عقل و شهوت را توامان نهاد.
"من" دو ساحتی انسان:
1.خویشتن حیوانی
2.خویشتن ملکوتی
مبارزه با خود محوری
کرامت نفس محور اخلاق اسلامی است و کرامت نفس یعنی خود را نفیس و با ارزش دانستن اما نه به معنای خود بزرگ بینی منفی، بلکه به این معنا که من بزرگ تر و با ارزش تر از آنم که به ذلت و پستی تن بدهم و وجود خود را آلوده کنم.
خدا شناسی پایه ی اخلاق
خود حقیقی انسان جز از راه شناخت خدا قابل شناخت نیست.خود یابی نتیجه ی خدایابی است همان طور که خود فراموشی و غفلت از حقیقت انسانی نتیجه ی فراموشی خداست."وان ای ربک المنتهی" بدون اعتقاد به خدا ارزش های اخلاقی کلماتی هستند بی محتوا چرا که اگر خدا نباشد هر کاری جایز خواهد بود.
رابطه ی جهان بینی و ایدئولوژی
جهان بینی:نوعی برداشت و تفسیر و تحلیلی است که انسان در باره ی عالم هستی و انسان و جامعه و تاریخ دارد. و ایدئولوژی یعنی مکتبی که بایدها و نبایدها را مشخص می کند،مکتبی که انسان را به یک هدف دعوت می کند و برای رسیدن به آن هدف راهی ارائه می دهد.ایدئولوژی ازحکمت عملی است و جهان بینی از حکمت نظری است.
افعال اخلاقی
منشأ ارزشمندی سه چیز است:
1.کمالی بودن آن چیز برای یکی از قوای وجودی انسان
2.به دست آوردن آن آسان نباشد.
3. شخص باید بتواند آن شیء را از آن خود کند.
به خاطر واجد بودن ارزش های اخلاقی به این سه ویژگی ارزشمندند.
نظریه های مختلف در مورد معیار ارزش های اخلاقی
1.اخلاق خوب اخلاقی است که انسان آن را بپسندد و پسند انسان دائما در تغییر و تکامل است پس اخلاق خوب و بد نیز در حال تغییر و تکامل می باشد.
2. نظریه ی هوشیاری یاعقل دور اندیش:چون بشر اجتماعی می داند که اگر هر کسی در پی نفع شخصی باشد جامعه از هم می پاشد لذا با قرار دادهای اجتماعی تنازع را به صورت تعاون برای بقا در می آورد.پس برای گسترش اخلاق باید مردم را با فواید قوانین اجتماعی آشناتر کرد.بنابراین مبنا فعل اخلاقی نیز نوعی فعل طبیعی است.
3. نظریه ی عاطفی-محبت:فعل اخلاقی ناشی از حس نوع دوستی می باشد که ممکن است کاری برای غیر خود یا نوع دوستان بوده ولی طبیعی هم باشد مثل عطوفت غریزی مادر به فرزند خود.ولی در ظلم هدف شخص نفع خویش است پس ظلم هم فعل اخلاقی می شود و هم فعل طبیعی.
4. نظریه ی وجدانی کانت:معیار فعل اخلاقی این است که از وجدان الهام بگیرد و شکل اطاعت محض و بدون قید وشرط از وجدان را داشته باشد.به طوریکه بگویی این کار را می کنم چون وجدانم حکم می کند.بنابراین اگر فعلی بای غیر اما ناشی از انجام تکلیف وجدان نباشد اخلاقی نخواهد بود.این نظریه تا حدودی با آیات قرآن سازگار است.
مثال:و نفس وما سواها فالهمها فجورها وتقواها(شمس آیه 7و8) اوحینا الیهم فعل الخیرات(انبیا آیه ی 73)
5. نظریه ی حسن و قبح ذاتی و عقلی:عقل قادر است خوب و بد برخی افعال را در یابد.ولی اثبات حسن و قبح عقلی مشکل است ثانیا یک فکر سقراطی است و حرف اسلام نیست ثالثا در این نگرش فعل بالذات خوب یا بد است ولی فاعل بالعرض.
6. نظریه ی زیبایی روحی:افلاطون معتقد است :فعل اخلاقی یعنی فعل مطابق باعدل و عدل یعنی توازن و هماهنگی و لازمه ی هماهنگی زیبایی است.
7. نظریه ی فلاسفه ی اسلامی:به نظر حکمایی چون ملاصدرا انسان دارای پنج قوه ی اساسی است که عبارت اند از:عقل و وهم و شهوت(جذب )و غضب (دفع). عقل گوهر ذات انسان و امتیاز ویژه ی اوست لذا سعادت نهایی او نیز سعادت عقل است. یعنی اگر دیگر قوا تحت فرمان عقل عمل کنند به افراط و تفریط نگراییده و منشأ صفت ها و افعال حسنه ی اخلاقی می شوند. بنابراین اخلاق یعنی حاکمیت عقل و روح بر قوا و بدن.
8. نظریه ی رضای خدا:برخی معتقدند که اخلاق غیر مذهبی معنا ندارد و معیار فعل اخلاقی این است که فقط برای رضای خدا باشد. لذا شخص مذهبی اگر فعلی برای دیگری هم انجام دهد فقط برای جلب رضای خدا است.
9.نظریه ی حس پرستش:طرفداران این نظریه معتقدند که حس پرستش و تقدیس یک حس فطری است و در همه ی انسان ها وجود دارد لذا ریشه ی پرستش آگاهانه نیز همین حس فطری است. احساس اخلاقی نیز از مقوله ی همین حس پرستش فطری است. قلب همان طور که خدا را فطرتا می شناسد فعل اخلاقی را هم فطرتا شریف می یابد.این نظریه در بیان معیار اخلاقی بهترین نگرش موجود بوده و جامع دیگر نظریه هاست. در نظریه ی وجدانی کانت از این جهت که الهام قلب و فطرت را می پذیرد درست است ولی از آن جهت که حس خداشناسی را جدا از وجدان تصور کرده نادرست.
نسبی گرایی اخلاقی و نقد آن
نسبیت در اخلاق یعنی اینکه هیچ خلقی به طور کلی و مطلق خوب یا بد نبوده و تابع شرایع زمانی و مکانی است.
دین و نفی نسبی گرایی اخلاقی
نفس انسان در همیشه ی تاریخ یک گونه بوده و به مرور زمان تغییر نکرده است لذا امراض آن نیز تغییری نکرده است.همه انبیاء آمده اند تا براساس خداپرستی با ام الامراض نفسانی یعنی خودخواهی و خودپرستی مبارزه کنند. "ویحل لهم الطیبات و یحرم علیهم الخبائث."
ماهیت این امور حلال و حرام در طول تاریخ عوض نشده است.شراب و گوشت خوک همان ماهیت سابق خود را دارند.پس از آنجا که خود این امور عوض نشده اند و نمی شوند حکم آنها هم عوض نمی شود.
اصول ثابت اخلاقی در سیره ی معصومین (ع)
1.اصل نفی غدر (نفی خیانت و پیمان شکنی):علی (ع) به مالک اشتر توصیه می کنند که پیمان خود را مشکن حتی اگر کافر و مشرک باشد. بعد استدلال می کنند که زندگی بشر بر این اصل استوار است و بدون این اصول چیزی باقی نمی ماند.
2. اصل منع تجاوز:اسلام به مسلمانان اجازه رفتار خلاف عدالت نمی دهد حتی در مورد دشمنان.
3. نفی انظمام و استرحام:تن دادن به ظلم و التماس و طلب ترحم کردن از دشمن نه از اهل بیت(ع) سر زده است و نه اجازه ی چنین کاری را به مسلمانان داده اند.
4. اصل توانایی
5. تطبیق زندگی با سطح زندگی عمومی
6. اصل زهد:اصل زهد هم یک اصل ثابت است. البته به معنای عزت نفس و مناعت طبع و بلندنظری و اینکه انسان دین را به دنیا و فضیلت و اخلاق را به پول و مقام نفروشد و به امور مادی به چشم وسیله بنگرد نه به چشم مقصد.
منابع اخلاق :فطرت و دین
فطرت:استعمال این واژه اولین بار در آیه ی 3سوره ی روم بوده است.
انسان دارای یک بعد وجودی خاص وبی سابقه است و انسان به حکم بعد وجودی و به حکم عقل و اراده و تشخیص خود راهی خاص برای تکامل دارد و اینهاست که انسان را در مسیر تکامل اجتماعی انداخته است.ویژگی ذاتی اشیاء بی جان مثل شوری نمک و سوزانندگی آتش را طبیعت اشیا گویند.فطرت خاصیتی ذاتی و غیر اکتسابی در بشر است.
انسان دارای دو گونه گرایش مادی و خودمحور و معنوی و ضدخود محورانه است.این دو گرایش برهم اثر می گذارند گاهی یکی بر دیگری حاکم می شود. گرایش معنوی و مقدس از سرشت من حقیقی و الهی انسان برمی خیزد. در حالیکه گرایش های مادی از من حیوانی انسان سرچشمه می گیرند.پس گرایش های ناشی از من الهی که استعدادهای روحی انسان هستند اصیل اند و آن استعدادها عبارت اند:
1- استعداد عقلی و عملی (گرایش به حقیقت جویی)
2- استعداد دینی(گرایش به عشق و پرستش و تقدیس )
3- استعداد هنری (گرایش به زیبایی و جمال )
4- استعداد خلاقیت (گرایش به ابداع و ابتکار)
5- استعداد اخلاقی (وجدان اخلاقی)
اخلاق مساوی است با اخلاق دینی و اخلاق دینی یعنی اخلاقی که از احساسات خداجویانه فطری سرچشمه گرفته است و اخلاق غیر دینی کلمه ای بی محتوا است چرا که بدون اعتقاد به خدا تمام کلمات معنوی اخلاقی و مقدس بی اساس و بی منطق خواهد بود.
کرامت نفس محور اخلاق اسلامی
امام علی (ع) فرمودند:هر کس خودش در نزد خودش گرامی شد خود را با معصیت خوار نمی کند.کرامت نفس یعنی خود را با ارزش و بزرگ دیدن اما نه از دیگری بلکه به این معنی که من بزرگ تر از آنم که تن به پستی دهم.لذا کریم از بزرگی دیگران ناراحت نیست برخلاف متکبر که بزرگی دیگران را مانع بزرگی خود می داند.
امام علی (ع) می فرمایند:"کسی غیبت می کند که احساس عجز می کند و کسی زنا می کند که فاقد غیرت است و کسی که کمالی مثل غیرت دارد به پستی زنا تن نمی دهد."و نیز می فرمایند:"خوشا به حال کسی که خودش(خود حیوانی اش)در نزد خودش(خود انسانی اش)ذلیل باشد."
شکوفا کردن استعدادهای عقلی و فکری
عبادت فکری:
عبادت در اسلام بر سه گونه است :
1. عبادت مالی مثل خمس و زکات و...
2. عبادت مالی مثل روزه و نماز و...
3. عبادت فکری
برخی از عبادت ها ممکن است مشترک باشد مثل حج که هم مالی است و هم بدنی.
در میان استعدادهای خاص انسانی استعداد عقلانی در درجه ی اول قرار دارد. اسلام نه تنها به تفکر و تعقل دعوت می کند بلکه روی تقویت آن تأکید دارد.
عقل محبت باطنی خدا و تفکر و تعقل و افضل عبادات و معیار سنجش دیگر عبادات و عصاره ی عبادات و معیار پاداش و ثوابت و معیار دینداری شمرده شده است.«همانا بدترین جنبندگان در نزد خدا کسانی هستند که کر و لال اند و تعقل نمی کنند.»
تفکر مرده و تفکر زنده
حیات در پرتو تفکر و تعقل حاصل می شود و انسان به دور از تعقل و تفکر مرده است.ولی هر تفکری هم حیات بخش نیست بلکه تفکری حیات بخش است که شکوفا کننده ی فطرت خداجوی انسان باشد.مثل تفکر در خلقت و تاریخ و تفکر درباره ی خود و عاقبت خود.
عقل و عاقل
انسان دائما از راه حواس، اطلاعاتی را از بیرون وارد وجود خود می کند و از راه زبان چهره و نوشتن افکار خود را صادر می کند. عقل آن نیروی درونی است که این واردات و صادرات را بررسی و تحلیل کرده و درست و نادرست و خوب و بد آنها را تشخیص داده و با توجه به عاقبت امر آنها را می سنجد و عاقل آن کسی است که این نیرو در او به درستی کار می کند.
عاقل کسی است که زبانش به حکم عقل می جنبد و هر شنیده ای را نمی پذیرد و در هر کاری عاقبت آن را لحاظ می کند.
در عرف،جهل در مقابل علم است ولی در فرهنگ قرآن،جهل یکی در مقابل علم و دیگری در مقابل عقل است.
آفات عقل و فکر
1. هوای نفس(شهوت):چه بسیار عقل ها که تحت اسارت هوای نفس اند.
2. عجب:عجب شخص به خودش یکی از حسد ورزان عقل است.
3. طمع:بیشترین شکست عقل ها در زیر درخشندگی طمع هاست.
4. ترس:نفس ترسو و خالی ازحماسه معمولا به هنگام تأمل امور جنبه های منفی و خطرها را پررنگ تر می بیند به همین علت از اقدام احتراز کرده و آن را خلاف عقل و مصلحت می پندارد.
5. تعصب:شخص متعصب به جای اینکه تابع دلیل باشد دلیل را تابع مدعا می کند.
6. بی سوادی و نداشتن اطلاعات کافی:علم و اطلاعات مواد خام تفکراند و بدون آن موضوعی برای فکر کردن وجود ندارد.
7. پیروی از اکثریت:خداوند متعال می فرمایند:"اگر اطاعت کنی از اکثر مردمانی که روی زمین هستند تو را از راه خدا منحرف می کنند."چرا که مردم براساس ظن و گمان حکم می کنند نه براساس علم.
8. تأثیرپذیری از قضاوت دیگران:امام کاظم (ع) فرمودند:"اگر تو را گردویی باشد و مردم آن را گوهر خوانند تو را سودی نبخشد چرا که تو دانی آن گردو است و اگر تو را گردویی باشد مردم آن را گردو خوانند باز تو را زیانی نرسد چرا که تو دانی که آن گوهر است."
9. تقلید
10. لجاجت
11. خشم وغضب
عوامل پیدایش توبه
وجود شخص آلوده به گناه مانند مملکت استبداد زده ای است که نفس اماره در آن حکومت می کند.بعد از گناه افرادی به عذاب وجدان دچار می شوند در این حالت اگر پایه های اعتقادی شخص درست باشد امید به توبه بسیار زیاد است و الا ممکن است شخص دچار کابوس شده و دیوانه می شود.افرادی هستند که در سایه ی اعتقاد درست راه توبه را پیش گرفتند. نمونه بارز حرّبن یزید ریاحی است. زمانی پیش امام حسین (ع) رفت و اظهار ندامت کرد و از امام پرسید:"هل تری لی من التوبه "(آیا برای من توبه ای می بینی؟)
مهلت توبه :از نظر اسلام توبه حقیقی پذیرفته می شود مگر در دو حالت :در لحظه ی مرگ و در عالم بعد از مرگ زیرا در این دو حالت توبه ی انسان یک انقلاب درونی نبوده بلکه از سر ناچاری و ندامتی کاذب است. مثل تبهکاری که به دام قانون افتاده است.
امام علی (ع) فرمودند:الیوم عمل و لا حساب و عذا حساب و لا عمل.
بنابراین هرچه سریع تر و قبل از اینکه فرصت از دست برود باید به سوی خدا بازگشت اینکه خیال کنیم هنوز فرصت باقی است توهم و فریب شیطان است.
امام علی (ع) فرمودند:"استغفرالله شش مرحله دارد:نخست پشیمانی از گذشته و دوم تصمیم بر ترک گناه برای همیشه و سوم اینکه حقوقی از مردم را که ضایع کردی به آن ها بازگردانی تا هنگام ملاقات با پروردگار حقی بر تو نباشد.چهارم اینکه هر واجبی را حقش را به جای آوری و پنجم آن شد گوشت هایی که در اثر حرام بر اندامت روییده با اندوه برگناه آب کنی تا چیزی از آن نماند و پوست بر استخوان بچسبد و گوشت تازه ای به جای آن بروید و ششم:به همان اندازه که شیرینی معصیت را چشیدی زحمت آن را بچشی و پس از انجام این مراحل بگویی «استغفرالله»"
تزکیه ی نفس
بعد از مرحله ی توبه نوبت آن می رسد که سالک الی الله در عین پایبندی براحکام شریعت به تطهیر باطن خود بپردازد و ریشه ی معاصی را که عمق وجودش فرورفته اند بخشکاند.
آیا نفس،ذاتا شرور است؟
انسان دو گونه نیاز و به تبع دو گونه گرایش دارد :نیازها و گرایش های طبیعی و نیازها و گرایش های ملکوتی و مقدس.نفس همان گرایش به سمت طبیعت است و به مقتضای طبع خود عمل می کند.لکن گاه کار نفس در تعارض با جوهر عالی انسان قرار می گیرد و نسبت به آن شر محسوب می شود بنابراین شرارت نفس بالعرض است نه بالذات. رابطه ی نفس و جوهر انسانی مثل رابطه ی سوارکار و حیوان سواری است. اگر این حیوان سواری به حال خود رها شود دنبال خواسته های خود می رود و نه تنها سوار را به مقصد نمی رساند بلکه ممکن است باعث نابودی او نیز بشود.
مبارزه با شرارت نفس
سه راه برای مبارزه با شرارت نفس پیشنهاد شده است.
1- راه استبداد و سخت گیری
2- راه آزادی و دموکراسی
3- را اسلام ،راه واسط اسلام ،از آن جهت که نفس را شریر بالذات نمی داند تضعیف و زجر و حبس و کشتن نفس را هم نمی پذیرد. و اگر تعبیرهایی چون «کشتن نفس»در روایات آمده است مراد از آن موت نسبی بوده به معنای ترقی از مرتبه ی پایین نفس به مرتبه ی بالای آن است.یعنی مردن از مرتبه ی مادون و زنده شدن به مرتبه ی مافوق.
چرا باید به نفس بدبین بود؟
نفس اگر چه شر بالذات نیست ولی به هر حال شرور بوده و خطرناک است از این رو در روایات فراوانی به عنوان دشمن درجه یک انسان معرفی شده است. حال سؤال این است که اگر نفس، شر بالذات نیست پس چرا باید همیشه به او سوء ظن داشت؟
علت این بدبینی و سوءظن به نفس سه چیز است:
1. بدبینی به نفس در واقع نوعی واقع بینی است.رسول خدا (ص) می فرمایند:"حبک الشی یعمی و یصم"(حب و دوستی تو نسبت به چیزی باعث کوری و کری تو می شود.)
2. نفس اماره مثل کودک جاهل بالذات است به همین علت مثل کودک به آموزش و حمایت و راهنمایی محتاج بوده و همواره باید تحت نظر عقل باشد تا از سر جهل به کار خطرناکی دست نزند.
3. نفس به هنگام ارضای بیش از حد عصیانگر و در اثر محدودیت عقده ای می شود در این دو حالت نیز نفس به شدت خطرناک است لذا جدا باید به آن بدبین بود.
مراقبه و محاسبه نفس
شرط مقدماتی و اساسی و اجرایی توفیق در تزکیه ی نفس و ایجاد انسان سالم این است که انسان به نفس خود بدبین بوده آن را به تزکیه محتاج بداند.لازمه ی جدا نشدنی بدبینی نسبت به نفس نیز مراقبت دائمی از آن است مثل مادری که دائما مراقب است تا کودکش خود را به خطر نیندازد. لذا علمای اخلاق اولین شرط تزکیه را مراقبه دانسته اند.لکن خود مراقبه نیز مقدماتی دارد که آن را مشارطه می گویند. مشارطه آن است که شخص طالب تزکیه ی نفس برای زندگیش برنامه ریزی کرده و با خود شرط کند که به آن برنامه عمل کند. آنگاه باید تمام وقت مراقب باشد تا نفس مانند برخی کودکان که از انجام تکلیف طفره می روند از عمل کردن به این برنامه شانه خالی نکند. این مراقبت دائمی باید از زمان بیدار شدن از خواب تا لحظه ی خواب تداوم داشته و با محاسبه ی نفس خاتمه پیدا کند.
عوامل فاسد کننده و اصلاح گر اخلاق
1. محیط و زمانه ی فاسد
2. معاشرت و مجالست با اهل فساد و اهل هوا و هوس
3. محرومیت شدید و احساس غبن در اغلب افراد نه در همه ی انسان ها.
4. غوطه ور شدن در نعمت ها و لذت ها
5. بی کاری و کار زیاد
6. بی نظمی و عدم تقسیم کار
7. خود عمل فاسد که به مرور در قلب اثر گذاشته به صورت ملکه ی رذیله در می آید و در صورت تداوم به اعتقاد نیز راه می یابد.
8. بی مربی بودن
9. فقر و احتیاج
10. عدم تفکر خیال و تشتت فکر،که از راه تشتت شغل ها که از راه تشتت شغل ها خواندن ها و گوش کردن ها و دیدن ها پدید می آید.
11. تأخیر در امر ازدواج
راه های اصلاح نفس
1. عبادت و فکر
2. داشتن معاشر خوب
3. داشتن مربی و طبیب روحانی
4. مجاهده و مواجهه با مشکلات و مصائب و سختی ها
5. عشق و محبت و ارادت به اولیای الهی
66.تمرکز روحی و فکری
هجرت و دوری از جبر محیط
عده ای برای توجیه فساد اخلاقی خود،فساد محیط و شرایط اجتماعی را بهانه قرار می دهند اما اسلام چنین توجیهی را نپذیرفته و مسلمانان را به اصلاح محیط مکلف کرده است.اگر چنین اصلاحی ممکن نشد وظیفه ی بعدی،هجرت از عوامل فساد است هجرت یعنی رها کردن خود از عوامل انحطاط،همچون سنت های غلط اجتماعی و عقاید محدود و خرافات و عادت ها و تمایل های محدود و جهل و بی خبری و معاصی دوستان و معاشرت ناسالم و محیط کار فاسد. معاشرت آن قدر اهمیت دارد که نبی اکرم (ص)فرموده اند:"شخص بر دین و رفیق و همراه خود است."
از مجموع روایات اهل بیت (ع) معاشر خوب باید دارای مشخصات زیر باشد:
1. عاقل باشد.
2. دین دار باشد چون جدایی از دین جدایی از امنیت است.انسان بی دین موجودی است که به هیچ اصل استواری پایبند نبوده و هر کاری را روا خواهد شمرد.
3. رفاقتش از سر طمع یا ترس نباشد.
4. دیدار او انسان را به یاد خدا اندازد و گفتارش علم آورد و عملش آدمی را نسبت به آخرت ترغیب کند.
5. حسن خلق داشته باشد.
6. متقی باشد.
7. حریص به دنیا نباشد حتی دنیای حلال.
8. اهل بدعت نباشد.
حب فی الله و بغض فی الله
خودسازی بدون محبت به اولیای خدا مثل این است که کسی بخواهد براده های آهن را بدون آهن ربا و با دست از میان خاک جمع کند.
امام صادق (ع) فرمودند:"هرکه ما را دوست بدارد از ما اهل بیت (ع) است."البته مراد از محبت به اولیای الهی محبت همراه با انجام تکالیف شرعی است نه محبت کورکورانه و احساسی.
تکبرمثبت وتکبر منفی
تکبر مثبت:یکی تکبر بالحق است به معنای کوچک دیدن همه چیز در مقابل خدا و دومی تکبر زن است در مقابل مردان نامحرم که باعث حفظ حریم او می شود و سومی تکبر با شخص متکبر است که نوعی نهی از منکر و کبرستیزی است.
تکبرمنفی:خود را برتر از دیگران دیدن است.
عیب بینی و غیبت
غیبت به هر سه شکل آن،زبانی و عملی و کنایی،از بزرگ ترین گناهان و از بارزترین شکل های خود فراموشی است.اگر کسی به عیوب خود توجه داشته باشد دیگر برای عیب جویی از دیگران فرصتی نخواهد داشت.موارد زیر غیبت نیست:
1. نصح مستشیر:یعنی مشورت دادن به کسی که مشورت می خواهد.مثل کسی که درباره ی خواستگار دخترش سؤال می کند.
2. غیبت در مقام تظلم و شکایت از ظالم و جرح و تعدیل راوی، رد مقاله ی باطله ی دینی و غیبت متجاهر به فسق و غیبت اهل بدعت و غیبت حاکم جائر و عیب گویی در مقام استفتاء.
ناز پروردگی و جهاد
مشکلات و مصائب در انسان های سست ایمان باعث رکود است ولی در انسان های مؤمن و طالب کمال باعث حرکت می شود. لذا خداوند متعال هر که را دوست تر بدارد جام بلا بیشترش می دهد.بنابراین مؤمن واقعی دائما در معرکه ی جهاد فی سبیل الله است. در این جهاد توفیق حاصل نمی شود مگر با مراقبه و محاسبه ی دائمی در تمام شئون زندگی.
نسبت کار واخلاق
از نظر اسلام کار و عمل،سازنده ی انسان و سرنوشت او است.خداوند متعال می فرماید:"برای انسان بهره ای جز سعی و کوشش او نیست."
پیامبر اکرم(ص) فرمودند:"عبادت هفتاد جزء است و افضل آنها طلب رزق حلال باشد." ونیز می فرمایند:"ملعون کسی است که در اثر بی کاری سنگینی معاش خود را بر گردن دیگران بیندازد."
اثرات تهذیبی کار
1.خلاصی از فقر
2.تقویت عزت نفس
3.بیکاری یکی از عوامل قساوت قلب و کار باعث خضوع و خشوع قلب است.
4.جلو گیری از طغیان نیروهای وجودی انسان
5.تمرکز قوه ی خیال:امیرالمؤمنان،علی(ع) فرمودند:اگر تو نفس را به کاری مشغول نکنی او تو را به خود مشغول می کند."
6.منطقی شدن فکر
7.نقش کار در خودیابی
8.نقش کار در بهداشت روانی
نقش تهذیبی ذکر و دعا
عبادت اسلامی در سه جبهه انسان را یاری می کند:
1. در جبهه ی نفس،باعث آرامش روحی شده و مانع از اضطراب می شود.
2. در جبهه طبیعت،انسان را یاری می کند تا بر طبیعت بیرونی و هم چنین بر بدن خود غلبه کند.
3. در جبهه ی اجتماع،انسان را مدد می رساند تا در مقابل انسان هایی که مانع رشد او هستند مقاومت کند.
ذکر و تاثیرات تهذیبی آن
ذکر دو گونه است :قلبی و جوارحی: ذکر جوارحی یا زبانی است و یا عملی.
ذکر جوارحی وقتی ذکر است که از قلب سرچشمه گرفته متقابلا در قلب اثر گذارد.
برخی از تاثیرات ذکر در وجود انسان
1. جلا و درخشندگی قلب و باز شدن چشم و گوش معنوی انسان
2. خودیابی و ممانعت از خودفراموشی
3. ممانعت از تسلط شیطان
4. تمرکز قوای روحی و از جمله قوه ی خیال
5. طمأنینه و آرامش قلب«الا بذکر الله تطمئن القلوب»
6. ذکر خدا باعث توسعه حیات انسان و ترک یاد خدا باعث تنگی زندگی است.
7. یاد خدا باعث قوت قلب است.
8.یاد خدا باعث می شود که خدا نیز انسان را یاد کند.
شرایط ضروری دعا
1. طلب انسان حقیقی و مظهر اضطرار و حاجت او باشد مثل تشنه ای که طالب آب است.
2. دعا با ایمان و یقین کامل به رحمت خدا باشد.
امام صادق (ع) فرمودند:"هنگامی که دعا کردی پس گمان کن که حاجتت پشت در است."
3. دعا نباید بر خلاف خواست تکوینی یا تشریعی خدا باشد.
4. نه تنها مطلوب انسان در دعا،بلکه سایر شئون زندگی او نیز موافق و هماهنگ با نظام تشریع و تکوین باشد.مثلا دل پاک و روزی حلال باشد.
5. دعا نباید جای فعالیت را بگیرد.
زهد
نوعی ترک و اعراض و بی رغبتی و بی میلی و بی اعتنایی است، مثل بی میلی شخص بیمار نسبت به غذا که این مثالها بی میلی طبیعی است و ربطی به زهد ندارد. اما بی میلی روحی آن است که انسان از نظر روحی و قلبی نسبت به اموری که مورد پسند و رغبت طبع است بی میل و بی اعتنا باشد و آنها را مقصد و آرزوی خود قرار ندهد.بنابراین زهد یعنی روی گردانی از خواست های طبیعی نفس به منظور دستیابی به خواست های روحی و قلبی.
زهد اسلامی اهدافی دارد مثل:
1. زهد و ایثار
2. زهد و همدردی
3. زهد و آزادی و آزادگی
4. زهد و معنویت
هدف از تهذیب و زهد
این است که انسان به نفس خویش مسلط شود،چرا که تسلط بر خود یعنی ربوبیت،رب یعنی تسلط داشتن و صاحب اختیار بودن
غرض اساسی تهذیب نفس و زهد اسلامی تقرب به خدا است که مستلزم کسب کمالات وجودی است ،چون خدا کمال مطلق است و آن که کمال بیشتری دارد به کمال مطلق نزدیک تر است معنای «العبودیه جوهره کنهها الربوبیه»
لذا تسلط و ربوبیت در انسان ها دارای مراحل و مراتبی است که عبارت اند از:
1. تسلط بر غرایز و تمایل های نفسانی
2. تسلط بر قوه ی خیال و وهم
3. بی نیازی روح از بدن
4. قدرت تصرف در بدن:کار اعضای درونی خویش را کنترل کند.
5. قدرت تصرف داشتن بر دنیای بیرون
تقوا
از ماده ی "وقی"به معنی حفظ و صیانت و نگهداری است که در زبان فارسی به غلط آن را "پرهیزکاری و ترس" معنا کرده اند. بنابراین "اتقو الله" یعنی خود را از کیفر خدا نگه دارید."اتقو النار" یعنی خود را از آتش جهنم حفظ کنید.تقوا در واقع همان تسلط بر خود و نیرویی روحانی است که انسان را از ارتکاب معاصی حفظ می کند.خدای موجود در قرآن موجودی رحیم و بخشنده و زیبا و منزه از هر صفت زشت است در حالی که ترسناک بودن صفت نا مطلوبی است. پس ترس از خدا را باید به درستی تفسیر کرد. بنابراین ترس از خدا یعنی ترس از عدالت او و ترس از عدالت خدا نتیجه ی اعمال ناشایست خود انسان است. لذا انسان متقی دائما بین ترس از نفس اماره ی خود و امید به احسان و فضل خدا قرار دارد.
مراتب تقوا
1. خود نگه داری از ارتکاب معاصی کبیره و اصرار بر معاصی صغیره:این مرتبه پایین ترین مرتبه ی تقوا و پایین تر از آن فسق است.
2. خود نگه داری از مطلق معصیت :چه کبیره و چه صغیره
3. خود نگه داری از ارتکاب مکروهات
4. خود نگه داری از مباح
5. خود نگه داری از توجه به غیر خدا
آثار و نتایج تقوا
1. روشن بینی یعنی قدرت دیدن حقایق و قدرت عبرت گیری که نتیجه ی به کارگیری درست عقل است.
2. رشد و تکامل حس انتقام گیری
3.تلطیف احساسات
4.گشایش کارها:خداوند متعال می فرماید:هر که تقوای الهی پیشه کند خداوند متعال برای او راه خروجی قرار می دهد و به او روزی می دهد از جایی که گمان نمی برد.
سختی های انسان دو گونه اند:یا ربطی به اختیار انسان ندارد یا ناشی از سوء اختیار خود او هستند. در منطق قرآن کریم اکثر مشکلات انسان از قسم دوم و اثر وضعی سوء اختیار خود او هستند. تقوا اولا مانع از بروز این قسم گرفتاری ها می شود،ثانیا در صورت بروز آنها در اثر انتخاب سوء تقوا کمک می کند تا انسان به راحتی از این گرفتاری ها خارج شود.خداوند متعال می فرماید:"همانا کسانی که اهل تقوایند زمانی که طواف کننده ای از شیطان آنها را مس می کند خدا را یاد می کند پس ناگهان بینا و اهل بصیرت می شوند."
5. آمرزش گناهان گذشته و رهایی از عذاب آخرت
6. سلامت جسم و روح:امیر المومنین (ع) می فرمایند:"تقوا داروی بیماری دل های شماست و شفای مرض بدن های شما،درستی خرابی سینه های شما و مایه ی پاکی نفوس شماست."
7. ضامن اجرای قانون در اجتماع بشری
8.رسیدن به آرزوها و احساس سعادت
9. تقوا و آزادی
- ۹۲/۰۶/۲۷