جوانان(2)
شما جوان ها، هر لحظه برای دو صحنه آماده باشید...
امروز، شما جوانان وظیفه دارید انقلاب را با همهى وجود، تا اعماق جانتان نفوذ و رسوخ بدهید و مفهوم انقلاب و مبانى فکرى آن را از بن دندان درک کنید و براى هنگامى که این ملت بدان احتیاج دارد و در دو صحنه مبارزه مىکند، آن را در خود ذخیره کنید. صحنهى اول، صحنهیى است که انقلاب را از لحاظ اقتصادى یا نظامى و یا سیاسى تهدید مىکند که باید آن ذخیره را براى دفاع از انقلاب و کشورتان - به هرگونه که زمان و موقعیّت اقتضا مىکند - بهکار بندید. صحنهى دوم، صحنهى سازندگى است. بهترین سازندگان، سازندگان انقلابیند. بهترین پدیدآورندگان دنیاى آباد باغ انقلاب، کسانى هستند که از انقلاب جوشیدهاند و انقلاب در جان آنها رسوخ کرده است. شما جوانان باید براى این دو صحنه، خودتان را هر لحظه آماده داشتهباشید.(68.8.10)
بی تفاوتی و خونسردی نسبت به سرنوشت کشور جایز نیست!
براى نسل جوان - بخصوص نسل جوان دانشجو - بى تفاوتى و خونسردى جایز نیست. آن جوانى که به سرنوشت کشور نیندیشد و حوادث و خصومتهایى را که نسبت به کشورش در دنیا سازماندهى مىشود، نبیند و نسبت به آنها نجوشد و نخروشد، آن جوان لایق این نیست که نام جوانِ شهروندِ یک ملت انقلابى را روى خودش بگذارد.(68.8.10)
بی تفاوتی و بی مبالاتی نسل جوان برای یک کشور، از میکروب وبا بدتر است...
کشوری که در هر صحنه ای از صحنه ها به مجرد احتیاج به یک حرکت عمومی، مردم به صحنه می آیند، یعنی مردم با نشاط و آماده بکارند؛ اگر دشمنان بخواهند این کشور را از صورت یک موجود "تسلیم نشو" خارج کنند، باید چه کار کنند؟ آیا راهی بهتر از این وجود دارد که نسل رو به رشدش را بی تفاوت، بی موالات، بی اهتمام و بی نیت کنند؟ به عمل بی اعتقاد کنند، به همکاری و همبستگی ملی بی اعتقاد کنند، به ارزش و رسالت دین بی اعتقاد کنند! آیا این میکروب ها بدتر از وبا هست یا نه؟ اگر بتوانند، می کنند.(76.11.1)
جوانان و احساس مسئولیت نسبت به انقلاب...
قشر جوان بایستى همیشه نسبت به مسائل انقلاب احساس مسؤولیت کند و خودش را از مسائل انقلاب برکنار نداند. انقلاب، امروز چه تکلیفى را به او املا مىکند؟ از او چه مىخواهد؟ او چه نقشى مىتواند در پیشبرد انقلاب داشته باشد؟ وظیفهى او چیست؟ قشر جوان باید از خیل عظیم مردم ما - که بحمداللَّه همیشه در صحنههاى انقلاب حاضرند - جدا نشود و به رشد و آگاهى و با سواد شدن آنان کمک کند. درِ دانشگاه باید به روى مردم باز باشد و دانشجو در محیط دانشگاه محصور نباشد. دانشجو باید با اعضاى خانوادهى خود و با دوستانش، ارتباطات روشنگر داشته باشد و در مسائل کشور و مسائل جامعه سهیم باشد.(69.9.28)
بنده دلم می خواهد جوانهای ما روی ریز ترین پدیده های سیاسی دنیا فکر کنند و تحلیل بدهند..
بین حرف ما و حرف امریکاییها، از زمین تا آسمان فاصله است. ما مىگوییم: «شکل اینها را نمىخواهیم ببینیم. رابطه با اینها را - تا آخر نمىخواهیم داشته باشیم.» آنها مىگویند: «اگر مىخواهید با ما رابطه داشته باشید، باید این کار را بکنید؛ آن کار را بکنید!» اصلاً چه نسبتى بین این دو حرف است؟! گویا با کشورى صحبت مىکنند که آن کشور ده تا واسطه جلو انداخته است که «با شما مىخواهیم رابطه داشته باشیم.» شرط مىگذارند! چه شرطى، آقا؟ ما شرط داریم براى رابطه با کشورى که آن همه فجایع پشت سر و در تاریخ آن وجود دارد. شرط ما، توبه آن کشوراست. شرط ما، قطع آن همه فاجعه آفرینى براى دنیاست. حال شما مىآیید براى ما شرط مىگذارید؟! رابطه را مشروط مىکنند، اما مذاکره را غیر مشروط! درست توجّه کنید!بنده دلم مىخواهد این جوانان ما شما دانشجویان؛ چه دختر، چه پسر و حتّى دانشآموزان مدارس - روى این ریزترین پدیدههاى سیاسى دنیا فکر کنید و تحلیل بدهید.(72.8.12)
همه همت جوان باید این باشد که از نظام حراست کند...
جوان، با هوشیارى و حوصله و همت جوانىاش باید در محیط کار و تحصیل و مسؤولیتهاى آینده، همه همّتش این باشد که از نظام حراست کند. تکمیل و برطرف کردن عیوب نظام یک حرف است؛ مقابله و نفى و همراهى با براندازان نظام حرف دیگرى است. انسان از ته دل غمگین مىشود که بشنود در یک محفل دانشگاهى، یک وقت یک عنصر به اصطلاح دانشگاهى بگوید: مرد کسى است که در کشور بماند و با این نظام مبارزه کند تا ریشه آن را بخشکاند! کسى که تلاش مىکند ریشه این نظام اسلامى و الهى و مردمى را خشک کند، مَرد است؟! آن هم نظامى که این همه تلاش انسانى و مردمى در راهش به کار رفته؛ نظامى که این همه جوان براى آن فداکارى کردهاند؛ نظامى که خونهاى این همه شهید در راهش بر زمین ریخته شده است؛ نظامى که دلسوزان این کشور، این همه سختى و ناهموارى و ناگوارى را در راه استحکام آن تحمّل کردهاند؛ نظامى که یک ملت بزرگ با همه وجود خود، آن را سر پا نگه داشته است؛ نظامى که در دنیا مایه عزّت اسلام و شرف و سربلندى ایران شده است. تلاش براى خشکاندن ریشه این نظام، مردانگى است؟! این بزرگترین نامردى است. البته این پندارهاى کاملاً کوتهنظرانه، جز از دلهاى معلول و معیوب صادر نمىشود. ریشه این نظام، بسیار مستحکم است؛ جزو عمیقترین ریشههاست و دشمنیهاى بزرگ هم به فضل الهى نتوانسته آن را تکان دهد.(80.8.12)
جوان طالب اصلاحاتی است که در آن عدالت، آزادی های مشروع و آرما نهای اسلامی تحقق یابد...
جوان بهطور طبیعى طالب اصلاح است. البته من به تعبیرهاى رایج اصلاحطلب و محافظهکار و امثال اینها هیچ کارى ندارم؛ اصلاحطلبى به عنوان یک پُز سیاسى، مورد نظر من نیست. بعضى کسان دم از اصلاحطلبى مىزنند، در حالى که اصلاً نمىدانند چه مىخواهند و دنبال چه هستند. بعضى کسان دم از اصلاحطلبى مىزنند، در حالى که آن چیزى که ته ذهنشان قرار دارد، در واقع اصلاحطلبى نیست؛ نوعى ارتجاع و برگشت به عقب است. مىبینید که بعضى کسان زیر نام زیبا و جذّاب اصلاحطلبى، دنبال این هستند که به دورانى برگردند که دین فقط جنبه تشریفات در زندگى انسان داشته باشد و نه بیشتر! این دیگر اصلاحطلبى نیست؛ این نقطه مقابل اصلاحطلبى است. اصلاحطلبى با تکامل و پیشرفت همراه است، نه با عقبگرد.
البته بعضى افراد هم هستند که اسم اصلاحطلبى را مىآورند؛ اما مقصودشان اصلاحات امریکایى است! من یکى دو سال پیش در نماز جمعه مطرح کردم که ما اصلاحات انقلابى داریم و اصلاحات امریکایى. اصلاح امریکایى مظهرش این است که جرثومه فسادى مثل محمّدرضاى پهلوى، دوباره به ایران برگردد و امور را در قبضه خود بگیرد؛ بعد هم کلید طلایى سلطه اجنبى بر کشور را در سینى نقره به اربابان امریکایى تقدیم کند! اینکه شما مىبینید رسانههاى امریکایى و انگلیسى و سیاستمدارانشان دم از اصلاحات در ایران مىزنند، منظورشان چنین چیزى است؛ یعنى جرثومه فسادى که تابع و مرید و آلت دست و کوچک اَبدال آنها باشد، در کشور بر سرِ کار بیاید و همه چیز را در خدمت آنها قرار دهد.
البته بعضى هم هستند که صادقانه اصلاح طلبند؛ در این شکّى نیست. واقعاً از کمبودها، نارساییها، عقدهها و انحرافها رنج مىبرند و دنبال اصلاح آنها هستند، که این به جاى خود مطلوب است. جوان، اینگونه اصلاحطلب است؛ یعنى بهطور طبیعى طالب عدالت، آزادیهاى مشروع و تحقّق آرمانهاى اسلامى است. حقایق و آرمانهاى اسلامى، او را به هیجان مىآورد و در او جاذبه ایجاد مىکند. تصویرى که در ذهن او از سیماى امیرالمؤمنین علیهالسّلام نقش بسته، او را به هیجان مىآورد؛ نواقص موجود را با او تطبیق و مقایسه مىکند و طالب اصلاح مىشود. این ویژگى بسیار برجستهاى است.(80.8.12)
نکته مهمی که درمورد فرهنگ غربی وجود دارد و دلم می خواهد شما جوانان به آن توجه کنید...
نفى غرب، به هیچوجه به معنى نفى فنآورى و علم و پیشرفت و تجربههاى غرب نیست و هیچ عاقلى چنین کارى را نمىکند. نفى غرب، به معناى نفى سلطه غرب است که هم سلطه سیاسى مورد نظر است، هم سلطه اقتصادى و هم سلطه فرهنگى. من در این فرصت اندک، در زمینه سلطه فرهنگىِ غرب چند جمله مىگویم، شاید انشاءاللَّه براى شما مفید باشد.ببینید؛ فرهنگ غرب، مجموعهاى از زیباییها و زشتیهاست. هیچ کس نمىتواند بگوید فرهنگ غرب یکسره زشت است؛ نه، مثل هر فرهنگ دیگرى، حتماً زیباییهایى هم دارد. هیچ کس با هیچ فرهنگ بیگانهاى اینگونه برخورد نمىکند که بگوید که ما درِ خانهمان را صددرصد روى این فرهنگ ببندیم؛ نه. فرهنگ غرب، مثل فرهنگ شرق، مثل فرهنگ هرجاى دیگر دنیا، یک فرهنگ است که مجموعهاى از خوبیها و بدیهاست. یک ملت عاقل و یک مجموعه خردمند، آن خوبیها را مىگیرد، به فرهنگ خودش مىافزاید، فرهنگ خودش را غنى مىسازد و آن بدیها را رد مىکند. همانطور که گفتم، در این زمینه، بین فرهنگ اروپایى، غرب، امریکایى، امریکاىلاتین، آفریقا و ژاپن فرقى نیست و هیچ تفاوتى ندارد و در این حکمى که مىگویم، همه یکسان هستند. ما در مقابل هر فرهنگى که قرار مىگیریم، بهطور طبیعى تا آن جایى که مىتوانیم، باید محسّنات آن را بگیریم و چیزهایى که مناسب ما نیست - بد و مضرّ است - و با چیزهایى که به نظر ما خوب است، منافات دارد، آن را رد کنیم. این اصل کلّى است. منتها در زمینه فرهنگ غربى نکته مهمّى وجود دارد که من دلم مىخواهد شما جوانان به این نکته توجّه کنید. فرهنگ غرب - یعنى فرهنگ اروپاییها - عیبى دارد که فرهنگهاى دیگر، تا آن جایى که ما مىشناسیم، آن عیب را ندارند، و آن «سلطهطلبى» است. این، قطعاً دلایل انسانى و جغرافیایى و تاریخىاى دارد. از اوّلى که اینها در دنیا به یک برترىِ علمى دست یافتند، سعى کردند همراه با سلطه سیاسى و اقتصادى خودشان - که به شکل استعمار مستقیم در قرن نوزدهم انجامید - فرهنگ خودشان را هم حتماً تحمیل کنند. اینها با فرهنگ ملتها مبارزه کردند؛ این بد است. ملتى مىگوید فرهنگ من باید در این کشور جارى شود! این چیز قابل قبولى نیست. هر چند هم خوب باشد، آن ملتى که این فرهنگ بر او تحمیل مىشود، این را نمىپسندد. شما یقیناً خوردن نان و ماست را به میل و اشتهاى خودتان، ترجیح مىدهید به این که چلوکباب را به زور در دهانتان بگذارند و بگویند باید بخورى! وقتى کارى زورکى و تحمیلى شد؛ وقتى از موضع قدرت انجام گرفت و وقتى متکبّرانه و مستکبرانه تحمیل گردید، هر ملتى آن را پس مىزند؛ باید هم بزند. مثلاً کراوات یک پدیده غربى است. غربیها این را مىخواهند، دوست مىدارند و با سنّتشان هماهنگ است؛ اما اگر شما که اهل فلان کشورِ دیگر هستید و تصادفاً کت و شلوار را انتخاب کردهاید، کراوات نزدید، یک آدم بىادب محسوب مىشوید! چرا؟! این فرهنگ شماست؛ تقصیر من چیست؟ اگر کت و شلوار پوشیدید، باید پاپیون و کروات بزنید، و الاّ در فلان مجلس رسمى راه ندارید و یک آدم بىادب و غیرمنضبط و بىنزاکت تلقّى مىشوید! این، آن تحمیل فرهنگ غربى است. زن غربى، روشهایى دارد. آنها نسبت به مسأله زن و روش زن و پوشش زن و ارتباطش با مردان و حضورش در جامعه، فرهنگى دارند - خوب یابد، بحثى سرِ آن نداریم - اما سعى دارند این فرهنگ را به همه ملتهاى دنیا تحمیل کنند! در باب فرهنگ غربى، این بد است.(77.11.13)
نوگرایی، آرایش، پوشش و نحوه برخورد جوانها با آن...
اصل گرایش به زیبایى و زیباسازى و زیبادوستى، یک امر فطرى است. البته این شاید با مقوله نوگرایى مقدارى تفاوت کند. نوگرایى امر عامترى است. این مسأله آرایش و لباس و چیزهایى که شما گفتید، مقوله خاصى است که انسان - بخصوص جوان - از زیبایى و زیباسازى خوشش مىآید و دلش مىخواهد که خودش هم زیبا باشد. این عیبى هم ندارد؛ یک امر طبیعى و قهرى است؛ در اسلام هم منع نشده است. آن چیزى که منع شده، فتنه و فساد است.این زیبایى و زیباسازى، بایستى موجب این نشود که در جامعه انحطاط و فساد به وجود آید؛ یعنى ابتذال اخلاقى نباید به وجود آید. چگونه؟ راههایش مشخّص است. اگر ارتباط بىقید و شرط و بىبندوبارى در روابط زن و مرد وجود داشته باشد، این موجب فساد خواهد شد. اگر به صورت افراطى به شکل مُدپرستى درآید، این به فساد خواهد انجامید. اگر این مقوله زیباسازى و رسیدن به سر و وضع و لباس و امثال اینها، مشغله اصلى زندگى شود، انحراف و انحطاط است؛ مثل اینکه در دوره طاغوت، آن خانمهاى اعیان و اشراف، پشت میز آرایش مىنشستند. فکر مىکنید چند ساعت مىنشستند؟ شش ساعت! این واقعیت دارد و ما خبرهاى دقیق داشتیم که شش ساعت مىنشستند! یک انسان، این مدّت براى آرایش صرفِ وقت کند که مىخواهد مثلاً به عروسى برود و موى سرش را، یا صورتش را اینطورى درست کند! اگر کار به این شکل درآید، انحراف و انحطاط استاما فىنفسه، رسیدن به سر و وضع و لباس، بدون اینکه در آن خودنمایى و تبرّج باشد، عیبى ندارد.
در اسلام، تبرّج ممنوع است. تبرّج، یعنى همان خودنمایى زنان در مقابل مردان، براى جذب و فتنهانگیزى. این، یک نوع فتنه است و خیلى اشکالات دارد. اشکالش فقط این نیست که این دختر جوان، یا این پسر جوان به گناه مىافتند - این اوّلیش است؛ شاید بتوانم بگویم کوچکترینش است - دنبالهاش به خانوادهها مىرسد. اساساً آنگونه رابطه بىقید و شرط و بىقید و بند، براى بناى خانواده سمِّ مهلک است؛ چون خانواده با عشق زنده است. اصلاً بناى خانواده با عشق است. اگر این عشق - عشق به زیبایى، عشق به جنس مخالف - در صد جاى دیگر تأمین شد، دیگر آن پشتوانه قوىاى که استحکام خانواده باید داشته باشد، از بین خواهد رفت و خانوادهها متزلزل مىشود و به همین وضعى درمىآید که امروز متأسّفانه در کشورهاى غربى است.(77.2.7)
- ۹۲/۰۵/۱۹