نگرش غرب به خانواده
و اما نکته ای که امروز شایسته است درباره اش صحبت شود،مسئله ی زن است.یکی از سیئات تمدن مادی،حرکتی است که در مورد زن انجام دادند.ما در این زمینه خیلی حرف داریم.گناه بزرگی که تمدن غرب در مورد جنس زن مرتکب شده است،نه به این زودی قابل پاک شدن است،نه به این زودی قابل جبران شدن است،حتی نه به آسانی قابل بیان کردن است.حالا اسمهای گوناگونی هم می گذارند_مثل همه ی کارهایشان_جنایت می کنند،اسمش را حقوق بشر می گذارند!ظلم می کنند،اسمش را طرفداری از ملتها می گذارند!حمله ی نظامی می کنند،اسمش را دفاع می گذارند!یکی از طبایع تمدن غربی،فریب است؛دورویی،نفاق،دروغگویی،تناقض در رفتار و گفتار؛در قضییه ی زن هم عینا همین جور است.آنها متأسفانه فرهنگ رائج خودشان را در کل دنیا گسترش داده اند.امروز در دنیا کاری کرده اند که یکی از مهمترین وظائف زن_اگر نگوییم مهمترین وظائف_این است که جلوه گری کند،زیبایی های خودش را در معرض التذاذ مردان قرار دهد؛این شده خصوصیت حتمی و لازم زن!متأسفانه الان در دنیا اینجور شده.در رسمی ترین مجالس_مجالس سیاسی،مجالس گوناگون_مردها باید با شلوار بلند بیایند،باید با لباس پوشیده بیایند،اما زنها هر چه برهنه تر و عریانتر بیایند،اشکالی ندارد!این عادی است؟این طبیعی است؟این یک حرکت بر طبق طبیعت است؟آنها این کار را کردند. زن باید خودش را در معرض دید مرد قرار دهد،برای اینکه مایه ی التذاذ مرد شود!ظلمی از این بالاتر؟اسم این را گذاشته اند آزادی،اسم نقطه ی مقابلش را گذاشته اند اسارت!در حالی که احتجاب زن،حجاب قرار دادن زن برای خود،تکریم زن است؛احترام زن است؛ایجاد حریم برای زن است.این حریم را شکستند و دارند روز به روز هم بیشتر میشکنند؛اسمهای گوناگون هم رویش میگذارند.اولین یا شاید یکی از اولین آثار سویی که ای مسئله گذاشت،ویران کردن خانواده بود؛بنیان خانواده سست شد.وقتی در یک جامعه ای خانواده متزلزل شد و از بین رفت،مفاسد در این جامعه نهادینه می شود.(11/2/1392)
نسل بی هویت
امروز آنچه در کشورهای غربی مشاهده میشود عبارت است از نسلهای بی هویت،نسلهای درمانده و سرگشته،پدر و مادرهایی که ازفرزندانشانسالها خبر ندارند؛در یک شهر هم زندگی می کنند چه برسد به اینکه در شهر دیگری باشند.خانواده های متلاشی شده،انسانهای تنها...
در کشورهای اروپایی و آمریکایی...اززنهای بی شوهر،مردهای بی زن،آمارهای بسیار بالا وجود دارد که تبعا بچه های بی پدر و مادر،بچه های ولگرد،بچه های جنایتکار حاصل آن است.در آنجا فضا،فضای جنایت است.همین حرفهایی که در خبرها میشنوید:یک بچه ناگهان در مدرسه،خیابان،توی قطار قتل انجام میدهد،تعدادی را میکشد.یکبار و دوبار و یکی دو تاهم نیست.همین طور سطح جنایتکارها از لحاظ سنی دارد پایین می آید.جوانهای بیست ساله بودند،شدند جوانهای شانزده ساله_هفده ساله،حالا بچه های سیزده_چهارده ساله در آمریکا جنایت میکنند.راحت آدم میکشند.این جامعه وقتی به این جا میرسد،دیگر تقریبا غیر قابل جمع کردن است.
گناه کبیره ی غرب
یکی از مشکلات دنیای غرب که به تدریج پایه های تمدن غرب را مثل موریانه میخورد و علیرغم پیشرفتهای صنعتی و علمی اش مشرف به سقوط و هلاکت است_البته در بلند مدت_همین قضیه ی بی توجهی به خانواده است.نتوانستند خانواده را حفظ کنند.در غرب،خانواده،غریب،مورد بی اعتناعی و تحقیر شده است.
یکی از گناهان کبیره ی تمدن غرب نسبت به بشریت،این است که ازدواج را در چشم مردم سبک کرد.تشکیل خانواده را کوچک کرد.مثل لباس که عوض میکنند...قضیه ی زن و شوهری را اینطور کردند.
آن کشورهایی که در آن خانواده دارد ضایع میشود،در واقع پایه های مدنیت آنها دارد میلرزد.و نهایتا فرو خواهد ریخت.
نه انسی،نه همسری...
در دنیای غرب با اینکه بسیاری از آنها از علم و ثروت و سیاستهای قوی در صدر حکومتها برخوردار هستند،لیکن زندگی آحاد مردم در مقیاس خانواده،زندگی بسیار رقت باری است.این اجتماعات فامیلی،اینکه بزرگترهای فامیل دور هم جمع شوند،به هم محبت ورزند،با هم تبادل عاطفی داشته باشند،به هم کمک کنند،به هم برسند،همدیگر را از خود بدانند،برادر با برادر،خانواده ها با هم یگانه و یکی باشند،این طور چیزهایی که الان بین ماها رایج و معمولی است،در غرب از این چیزها خبری نیست.چقدر زنها تنها زندگی میکنند.غالبا تنها هستند.چرا؟چون محیط خانوادگی در آن جوامع فراموش شده است.
امروز متآسفانه در غرب،انسان مشاهده میکند که کم کم کانونهای خانواده یکی پس از دیگری دارد از هم می پاشد از بین میرود.آثارش هم همین بی هویتی فرهنگی و فسادی است که امروز دچارش شده اند.روز به روز هم دارد بیشتر می شود وبقایای آنچه را که داشته اند دارد از بین می رود.
آزادی جنسی،فروپاشی خانواده
در دنیای غرب به خصوص در آمریکا و بعضی از کشورهای اروپای شمالی معروف است که بنیان خانواده خیلی متزلزل است.چرا؟علت این است که در آنجاها آزادی جنسی و بی بندوباری جنسی زیادتر است.وقتی بی عفتی رایج شد،یعنی مرد و زن این نیاز غریزی را در جایی دیگر غیر از خانواده،غیر از کانون خانواده،تأمین کردند،این کانون خانواده در واقع یک چیز بی معناست؛یک چیز تحمیلی و تشریفاتی است.لذا از نظر عاطفی از هم جدا میشوند.حالا ظاهرا جدایی بینشان نیست اما به هم علاقه و دلبستگی ندارند.
اگر انسانها رها بودندکه غریزه ی جنسی را هر طور میخواهند اشباع کنند،یا خانواده تشکیل نمی شد،یا یک چیز سست و پوچ وتهدیدپزیر و ویرانی پذیری میشد و هر نسیمی آن را بهم میزد.لذا در هر جای دنیا که می بینید آزادی های جنسی هست،به همان نسبت خانواده ضعیف است؛چون مرد و زن برای اشباع این غریزه،احتیاجی به این کانون ندارند.اما در آن جاهایی دین حاکم است و آزادی جنسی نیست،همه چیز برای مرد و زن هست،لذا این کانون خانواده حفظ و نگهداشته میشود.
عشق مصنوعی
در بعضی از کشورهای دنیا که پیشرفت علم و تمدن هم خیلی سریع است،زندگی برآنها اینطور تحمیل کرده که اعضای خانواده به هم چندان کاری ندارند.پدر یک جا مشغول،مادر یک جا مشغول،نه همدیگر را می بینند،نه برای هم غذا می پزند،نه برای هم محبتی و عاطفه ای نثار می کنند،نه از هم دلجویی می کنند،نه با هم کار واقعی دارند.آن وقت برای اینکهبه سفارش روانشناسان امور کودکان عمل کرده باشند،با هم قرار میگذارند یک ساعت معینی را،پدر و مادر بیایند خانه و یک محفل خانوادگی داشته باشند.برای اینکه بتوانند این اجتماع خانوادگی را که در یک خانواده ی سالم به طور طبیعی وجود دارد،اینها به صورت تصنع برای خود به وجود بیاورند.آنوقت این خانم یا آقامرتب ساعتش را نگاه میکند که ببیند این ساعت کی تمام میشود،چون مثلا ساعت6 یکجای دیگر قرار دارد.اینطوری محفل خانوادگی درست نمی شود و بچه ها هم احساس انس نمی کنند.
خانواده ها،آنجا گرم نیستند.خانواده اصلا آنجا واقعیت ندارند.یک مرد و زن با هم توی یک فضایی زندگی میکنند اما از هم جدایند.آن نشست و برخاست های خانوادگی،آن محبتهای خانوادگی،آن انسهای فراوان به هم،اینکه مرد خودش را محتاج به زنش ببیند و زن خودش را محتاج به شوهرش ببیند،اینها دیگر نیست.دو نفرند به صورت قراردادی که فقط در یک خانه ای زندگی میکنند.اسمش هم هست که با عشق شروع میشود!
پیامدهای ازدواج به سبک غربی
در جوامع غربی جوانها،دوره ی نشاط جوانی و تندی احساسات و غرایز را آزادانه میگذرانند و وقتی به خانواده و به ازدواج میرسند که در واقع بخش زیادی از میل طبیعی آنها و غرایز آنها فرونشسته است.آن شوق و محبت و عشقی که باید در اعماق روح زن و شوهر جایگزین شود،در اینها نیست یا کم است.
اینکه بعضی سن ازدواج را برای سالهای میانی عمر که در غرب و تمدن غرب معمول است،میگذارند مثل اغلب چیزهایشان،غلط و بر خلاف فطرت و مصلحت بشر و ناشی از این است که به شهوترانی و بی بندوباری اقبال دارند.میخواهند جوانی خود را به اصطلاح خودشان باخوشی سپری کنند،هوسرانی هایشان را بکنند،بعد که از کار افتاده شدند و آتشهایشان فرو نشست،حالا سراغ خانواده بروند.ملاحظه میکنید که در غرب زندگی خانوادگی اینگونه است.طلاقهای زیاد،ازدواجهای نا موفق،مرد و زنهای بی وفا،تخطی های جنسی فراوان،غیرت کم،زندگی خانوادگی به این معناست.
غرب،در سراشیبی سقوط
اگر شما امروز به بعضی از جوامع غربی نگاه کنید،به خصوص آنهایی که بیشتر آمیخته به مسائل صنعت و ارتباطات صنعتی و ماشینی هستند،خواهید دید که روز به روز آلودگیها در آنجا زیاد خواهد شد.آلودگی اخلاقی و فساد هم که در جامعه ای رایج شود،آن جامعه را از هم خواهد پاشاند.حالا اینها مثل زلزله و سیل،بلایای دفعی نیست.بلکه اینها بلایای تدریجی است؛منتها بی علاج بلایی است که وقتی بر جامعه ای نازل شد،به زودی نمی فهمند،به تدریج می فهمند.
آن وقتی که بیماری ضربه ی خودش را تا اعماق فرو آورد،آن وقت می فهمند.آن وقت هم دیگر هیچ علاجی نخواهد داشت.الان،جوامع غربی دارند به این سمت حرکت میکنند،آن هم به سرعت.یعنی،حقیقتا به نقطه های بسیار خطرناک سراشیبی رسیده اند...
این همه اش به این خاطر است دخترها و پسرها در سنین مناسب،ازدواجهای کامیاب و ماندگار انجام نمی دهند.بعد هم محیطهای خانوادگی که آنجا تشکیل می شود،محیطهای محبت نیست.
در دنیای غرب،بنیان خانواده متزلزل شده است.خانواده ها دیر تشکیل می شوند،زود هم منهدم می شوند.فساد و فحشا روز به روز بیشتر می شود،اگر این اتفاق بطور کامل بیفتد،آن جامعه به بلیات عظیمی دچار خواهد شد،البته اینطور بیماریها و گرفتاریها،چیزهایی نیست که ظرف 5 سال یا 10 سال خودش را نشان بدهد،لکن بعد از گذشت سالهای متمادی وقتی که اثر گذاشت،یک جامعه را به کلی منهدم و نابود میکند،ثروتهای علمی و فکری و مادی و همه چیز را از بین می برد.این آینده در انتظار بسیاری از کشورهای غربی است.
در به در به دنبال آرامش
الان دنیای اروپا و آمریکا را نگاه کنید،ببینید اینها چقدر دچار اضطرابند.چقدر نا آرامی دارند.چقدر دنبال آرامش میگردند.چقدر مصرف قرص های مسکن و خواب آور زیاد است،چقدر جوانها به کارهای بی قاعده دست میزنند،موها را بلند می کنند،لباسهای تنگ می پوشند.برای این است که از وضع جامعه ناراحتند.عصبانی و خشمگین اند.می خواهند خودشان را به آرامش برسانند؛آخرش هم به ناکامی می میرند.پیرمردها و پیرزنها در خانه ی سالمندان می میرند.بچه هایشان همراه شان نیستند.زنهایشان از آنها خبر ندارند.زن و شوهر از هم دورند.90
در غرب فرزندانی که نمیدانند پدر و مادرهایشان چه کسانی هستند،زیادند. زنان و مردانی که با هم اسما زن وشوهرند ولی سالهای متمادی از همدیگر هیچ اطلاعی ندارند،فراوانند.زنانی که خاطرشان جمع باشد تا آخر عمرشان،تا دوران پیری آنها،سایه این مرد بر سرشان هست و با هم زندگی خواهند کرد،کم اند.مردانی که خاطرشان جمع باشد که این همسرشان که مورد علاقه شان هم هست،فردا نمی گذارد برود سراغ یک زندگی مستقل،کم هستند.
گوش شنوا کو!؟
در خود آمریکا،نسبت رشد فساد،(انواع اخلاقی و جنسی و جنایت و قتل و....)در بین مردم و حتی کودکان زیاد است.مطبوعات و هوشمندان جوامع غربی،دارند فریاد می زنند،مقاله ها می نویسند،حرفها می زنند،هشدارها می دهند،اما به گوش کسی فرو نمی رود؛یعنی علاج ندارند.وقتی که وضعیت را از پایه و بنیان خراب کردند و سی،چهل یا پنجاه سال بر همین وضع گذشت،یا هشدار و فریاد و فلان سیاست این مشکل حل نخواهد شد.
جوامع غربی خوشبختی ندارند.این حرفی نیست که من بزنم.حرفی است که حالا دیگر متفکرانشان،دلسوزانشان و کسانی که صاحب درایت اند،صاحب عقل اند_نه سیاستمدارها_آنهایی که در متن جامعه هستند،الان صدایشان بلند شده است.چرا؟چون در آن جامعه وسایل خوشبخت زندگی کردن نیست.خوشبختی عبارتست از آرامش و احساس سعادت و امنیت.
الن هم کسانی که با معارف جهانی آشنا هستند،می دانند که به خصوص بیشتر از همه جا آمریکا _البته کشور های اروپایی هم هستند _فریاد خیرخواهان و مصلحان و چیز فهمهایشان بلند شده که بیاییم یک فکری بکنیم.البته به این آسانی هم نه می توانند فکر کنند و نه اگر فکر کنند به این آسانی به علاج می رسند.
هدف شوم؛راهکارهای شیطانی
آن کسانی که می خواهند در یک کشور یا جامعه ای نفوذ پیدا کنند فرهنگ آن جامعه را در مشت خود بگیرند و فرهنگ خود را به آنها تحمیل نمایند،یکی از کارهایشان،معمولا متزلزل کردن بی مسئولیت و زن ها را بد اخلاق کرده اند.
انتقال فرهنگها و تمدنها و حفظ اصول و عناصر اصلی یک تمدن و یک فرهنگ در جامعه و انتقالش به نسلهای بعد،به برکت خانواده انجام می پذیرد.خانواده که نبود،همه چیز متلاشی میشود.اینکه می بینید غربیها در داخل کشورهای شرقی و اسلامی و آسیایی،این همه سعی میکنند شهوترانی و فساد را رواج دهند،برای چیست؟یکی از علل آن همین است که می خواهند با این کار خانواده ها را متلاشی کنند.تا فرهنگ این جوامع تضعیف شود؛تا بتوانند سوار اینها شوند.چون تا فرهنگ یک ملتی تضعیف نشود،کسی نمی تواند او را مهار کند،به دهان او دهنه بزند و سوار دوش او بشود.آن چیزی که ملتها را بی دفاع کرده است و در دست اجانب اسیر می کند،از دست دادن هویت فرهنگی است.این کار هم با بر هم خوردن بنیان خانواده ها در جامعه آسان می شود.
اسلام می خواهد این را حفظ کند.این خانواده را نگه دارد.زیرا در اسلام یکی از مهمترین کارها برای رسیدن به این اهداف،تشکیل خانواده و سپس حفظ بنیان خانواده است.
فقط یک کلمه درباره ی خانواده
من در یک سخنرانی در سازمان ملل،حدود یک ساعت و اندی راجع به خانواده صحبت کردم.بعد به من اطلاع دادند که تلویزیونهای آمریکا با اصراری که در سانسور کردن و خراب کردن حرفهای ما دارند،روی این صحبتها تکیه کرده و آنرا چند بار پخش کرده و تفسیر هم گذاشته اند.فقط به خاطر گفتن یک کلمه درباره ی خانواده.
یعنی پیام متضمن مسئله ی خانواده،امروز برای غرب یک پیامی است مثل آب خنک گوارا.چون کمبود آنرا حس می کنند.
چقدر زنهایی که تا آخر عمر تنها زندگی می کنند.مردهایی که تا آخر عمر تنها زندگی می کنند.غریب و بی انس زندگی می کنند.چقدر جوانانی که به خاطر نبود خانواده،ولگرد می شوند.در آنجا یا خانواده نیست یا اگر باشد،مثل نبودن است!
- ۹۲/۰۵/۲۱