نگرش اسلام به خانواده
زنان محور اصلی خانه
شما اگر بزرگترین متخصص پزشکى یا هر رشتهى دیگرى بشوید، چنانچه زن خانه نباشید، این براى شما یک نقص است. کدبانوى خانه شما باید باشید؛ اصلاً محور این است. اگر بخواهیم تشبیه ناقصى بکنیم، باید به ملکهى زنبور عسل تشبیه کنیم.کانون خانواده، جایى است که عواطف و احساسات باید در آنجا رشد و بالندگى پیدا کند؛ بچهها محبت و نوازش ببینند؛ شوهر که مرد است و طبیعت مرد، طبیعت خامترى نسبت به زن است و در میدان خاصى، شکنندهتر است و مرهم زخم او، فقط و فقط نوازش همسر است - حتّى نه نوازش مادر - باید نوازش ببیند. براى یک مرد بزرگ، این همسر کارى را مىکند که مادر براى یک بچهى کوچک آن کار را مىکند؛ و زنان دقیق و ظریف، به این نکته آشنا هستند. اگر این احساسات و این عواطفِ محتاج وجود یک محور اصلى در خانه - که آن، خانم و کدبانوى خانه است - نباشد، خانواده یک شکل بدون معنا خواهد بود.(79.6.30)
مهم ترین هدف ازدواج در اسلام و سایر ادیان تشکیل کانون اصلی خانواده است
در کار ازدواج و این مراسم، و رسم و سنتى که در اسلام و در همهى ادیان و در بشریت وجود دارد، به نظر اسلام آن چیزى که اصل و محور است، تشکیل کانون خانوادگى است. از نظر اسلام، خانواده یک رکن بزرگ است. اگر باشد و سالمش باشد و تربیت درست باشد، در پیشرفت کار جامعه به صورتى که اسلام مىخواهد، تأثیر زیادى دارد. اسلام مىخواهد این کانون تشکیل بشود و به وجود بیاید.هنر ادیان - و بیشتر از همه اسلام - در این است که غرایز جنسى و غریزهى زوجطلبى انسان را - که غیر از غریزهى جنسى است - در خدمت تشکیل خانواده قرار داده و کارى کردهاند که کانون خانواده، با پشتوانهى غریزهى جنسى، یا با پشتوانهى آن غریزهى دیگر - که از غریزهى جنسى عمومیتش بیشتر است - تحقق پیدا کند و باقى بماند. بعضیها ممکن است در سنین خاصى نیاز جنسى هم نداشته باشند، اما نیاز به زوجطلبى را دارند و مىباید زوجى از جنس مخالف را داشته باشند؛ زن و مرد فرقى نمىکند. سکن، مایهى آرامش است. ادیان - و بیش از همه اسلام - اینها را پشتوانهى تشکیل خانواده قرار دادهاند. اگر انسانها رها بودند که غریزهى جنسى را هر طور مىخواهند، اشباع کنند، یا خانواده تشکیل نمىشد، یا یک چیز سست و پوچ و تهدیدپذیر و ویرانىپذیر مىشد و هر نسیمى او را به هم مىزد. لذا در هر جاى دنیا که مىبینید آزادیهاى جنسى هست، در آنجا به همان نسبت خانواده ضعیف است؛ چون مرد و زن براى اشباع این غریزه، احتیاجى به این کانون ندارند. اما در آنجاهایى که دین حاکم است و آزادى جنسى نیست، اینجا همه چیز براى مرد و زن هست؛ لذا این، حفظ و نگهداشته مىشود.اصل قضیه این است که باید کانون خانواده به وجود بیاید؛ اسلام این را خواسته است. شما یک دختر از جایى و یک پسر از جاى دیگرى مىآیید و با یکدیگر آشنا و متصل مىشوید؛ یک خانواده به وجود مىآید. این خانواده، منشأ خیراتى است. در ادارهى کشور و ادارهى انسانیت، کارهاى عظیمى به عهدهى این خانواده است. این، چیز بسیار مهمى است. شما باید این را مواظب باشید و حفظ کنید.(76.4.30)
ازدواج یک امر انسانی است نه یک داد و ستد
75. در ازدواج، اصل قضیه یک امر انسانى است؛ نه یک امر مادّى. اسلام مهریه را قرار داده است؛ اما مهریه این را بهصورت یک معاملهى دادوستدى نمىکند. اینجا دادوستدى نیست؛ بلکه طرفین در یک جاى مشترک سرمایهگذارى مىکنند. اینطور نیست که شما مثل خرید و فروش، یک چیز بدهید و یک چیز بگیرید. نه، اینجا چیزى دادن و چیزى گرفتن نیست؛ بلکه هر دو نفر موجودى خودشان را در صندوق و کاسهى مشترکى مىگذارند و هر دو از آن استفاده مىکنند. در ازدواج، قضیه این است. بنابراین، نقش مادّیات در اینجا باید خیلى ضعیف باشد. ما که مىگوییم مهریهها را سنگین نکنند، از این بابت است. اگر ما گفتهایم که مهریه بیش از فلان مقدار نباشد، معنایش این نیست که اگر بیش از فلان مقدار بود، عقد باطل یا حرام است؛ نه، جایز هم هست، اما کار غلط است.بعضیها چند میلیون تومان مهریه مىگذارند؛ یعنى ازدواج را که یک امر انسانى است، به یک دادوستد و به یک کار بازارى و معاملهگرى تبدیل مىکنند. این، تحقیر و توهین به نقش و شأن انسانیت در ازدواج است. این، کار غلطى است.(70.4.20)
سازش دختر و پسر اساس ازدواج است
بناى کار ازدواج، بر سازش دختر و پسر است؛ باید با هم بسازند. این «با هم بسازند»، معناى خیلى عمیقى دارد. من یکوقت خدمت امام رفتم، ایشان مىخواستند خطبهى عقدى را بخوانند؛ تا من را دیدند، گفتند شما بیا طرف عقد بشو. ایشان برخلاف ما - که طول و تفصیل مىدهیم و حرف مىزنیم - عقد را اول مىخواندند، بعد دو، سه جملهى کوتاه صحبت مىکردند. من دیدم ایشان پس از اینکه عقد را خواندند، رویشان را به دختر و پسر کردند و گفتند: بروید با هم بسازید. من فکر کردم، دیدم که ما این همه حرف مىزنیم، اما کلام امام در همین یک جملهى «بروید با هم بسازید»، خلاصه مىشود! حالا ما هم عرض مىکنیم که شما دختران و پسران، بروید با هم بسازید. سازش، اصل است. هر چیزى که با ساختن عروس و داماد، دختر و پسر، زن و شوهر منافات دارد، بایستى بیگانه تلقى بشود. این را اصل قرار بدهید، تا انشاءاللَّه خداوند متعال برکاتش را بر شما نازل کند.(70.4.20)
معیار غلط ازدواج
معیارهایى که در ذهن من هست، خیلى خارج از آنچه که در ذهن عرفِ متشرّعه ماست، نیست. من اصرار دارم بر نفى بعضى از معیارها؛ یعنى چیزى که من بیشتر روى آن تأکید مىکنم، ارائه یک چارچوب معیارى نیست. چون مىدانید اسلام، میدان را باز گذاشته، ضمن اینکه ارزشهایى را در درجه اوّل قرار داده است؛ اما مردم را در آن چارچوب، صددرصد محدود نکرده است - که حالا ممکن است مثالى عرض بکنم - بنابراین من در تعیین معیارها خیلى اصرارى ندارم، بلکه در نفى بعضى از معیارها اصرار دارم. یکى از معیارهایى که من بهشدّت مایل به نفى آن هستم، مسأله ثروت است. وقتى جوانى مىخواهد ازدواج کند - چه پسر و چه دختر - اصلاً نباید ثروت همسر و نامزد ازدواجش را مورد توجّه قرار دهد. بهنظر من این یک جاذبه گمراه کننده است نه یک جاذبه حقیقى. پس این نباید مورد نظر باشد؛ کمااینکه در مورد خود ما هم همینطور بوده است. در موارد معدودى که بوده - دو تن از فرزندان من ازدواج کردهاند - بهکلّى این معنا مورد نظر نبوده است. جنبه دیگرى که اصلاً نباید مورد نظر باشد، عبارت است از «تشخّص اجتماعى». این هم اصلاً نباید مورد نظر باشد. من شنیدهام - به گوشم خورده - بعضى افراد که مىگردند تا پسرى را براى دخترشان ، یا دخترى را براى پسرشان انتخاب کنند - خوشبختانه در خودِ دخترها و پسرها کمتر هست؛ مربوط به پدرها و مادرهاست - مىگردند تا عروسى، یا دامادى را انتخاب کنند که حتماً وابسته به بیت و شخصیت شهیر، یا سِمت معروفى باشد. این هم بهنظر من معیار غلطى است و نبایستى مورد نظر باشد. بعضى از جاذبههایى هم که به شکل صورى جوانان را جذب مىکند، بهنظر من براى ازدواج نبایدبه شکل معیار به آنها نگاه کرد. مثلاً پسرها یا دخترها بگردند، هرجا چشمشان را گرفت، آن را معیارى قرار دهند! هر موردى که چشمشان را گرفت و جذب کرد، آن را کافى بدانند! این هم بهشدّت مورد برحذر داشتن و پرهیز دادن ماست؛ که ما مىخواهیم دخترها و پسرها در این دامها گرفتار نشوند.از اینها که بگذریم، ممکن است دخترى یا پسرى مایل باشد که حتماً همسرش تحصیلات عالى کرده باشد؛ یکى دیگر نه، به این اهمیت نمىدهد. من این مثال را مىزنم، براى اینکه معلوم شود معیارهاى مثبت و قابل قبول، محدود نیست. التفات مىکنید؟ یا فرض کنید کسى اهل منطقهاى از کشور است، دوست مىدارد که همسرش حتماً وابسته به آن منطقه باشد؛ یعنى راه باز است. بعضیها حتماً دلشان مىخواهد که همسرشان جزو کسانى باشد که در راه خدا حرکتى کرده باشد، تلاشى کرده باشد، جانباز، خانواده شهید و از این قبیل باشد. بعضى این را جزو معیارهاى خودشان نمىدانند. من مىخواهم از این جهت، معیار مثبتى گفته نشود، تا اینکه به معناى محدود کردن باشد. فقط مىخواهم آن مرزهاى منفى را ملاحظه کنم. ما البته در مورد فرزندان خودمان، بیشتر به این چیزها نظر داشتیم.(70.4.20)
- ۹۲/۰۵/۲۱